شعر طنز بن کتاب
شاعر : ناشناس
این بن که تو می روی به سویش
ازجانب من ببوس رویش
ای کودک خوب بن ندیده
دانم که بابات کوپن ندیده
نوپای عجول آرمانخواه
ای تازه قلم ، تمامیت خواه!
همسن پدربزرگت هستم
ازبوی کتاب ، چو «می» مستم
اما به سبد ، به بوق سوگند
به جک استراو و دوغ سوگند!
هرگز بن این کتاب ندیدم
حتی یه شبی ، تو خواب ندیدم!
ای نوقلم تمامیت خواه!
بشنو تو از این آرمانخواه!
ول کن قلم و کتاب متاب را
دنبال مکن خطاب عتاب را
دنبال یه لقمه نون و آب باش
کمتر تو به فکر این سراب باش
اوضاع ادب چنان خراب است
اینجا همه خربزه ها آب است!